مبارزه برای توازن
مانند اقیانوس باش
که تمام جویبارها و رودخانه ها را در خود می پذیرد.
آرامش پر توان اقیانوس همان می ماند که بود
ورود جویبارها و رودخانه ها را ابدا بروز نمی دهد.
The quest for equilibrium
Be like the ocean
Which receives all streams and rivers.
The oceans mighty calm remains unmoved
It feels them not.
در"قلمروسکوت"
فرد می کوشد تا به کمال دست یابد اما نه کمال به مفهوم دستیابی به بیشترین یا بالاترین حد در هر عرصه ای از تلاش و کوشش.
کمال بیشترین حد نیست
کمال توازن و همسازی درون است.
کمال توازن است . نه بالاست و نه پایین. متاثرشدن از فرازها به همان معنای متاثر شدن از فرودهاست."قلمروسکوت" تو را از فرازها و فرودها جدا میکند به گونه ای که شکست ها و پیروزی ها موجب غم و شادی تو نخواهد شد بلکه صرفا سنگ محک هایی خواهند شد در طول مسیر زندگی.
برای چیرگی بر خود نیازی به افراط و تفریط نیست
آنچه که به آن نیازمندی
توازن است.
وبلاگ دوران زندگی بروز شد سر بزنید
خدا نشناس..............................تاریک است. میشنوم صدای "صاد" و "سین" های مکرّر و مؤکّد را و "الضـالّین"ی که بسیار غلیظ است. "و برکاتـُة"، صدای مادرم گم میشود."خدا مارونمیشناسه؟، مگه از زن پدرشیم؟ پس کِی خدا میخواد ما رو ببینه؟!" صدای پچ پچ خشن پدرم بود. دستانش را دو طرف سرم ستون میکند.سینهاش را روی سینهام میگذارد، صورتش را نزدیک میاورد. سبیلهای کلفتش گوشم را قلقلک میدهد. این سفتی و سنگینی را دوست دارم. دلم نمیخواهد چشمانم را باز کنم. آرام آرام، بلند بلند شروع به اذان گفتن میکند. آنقدر در گوشم "الله اکبر" میگوید تا بیدار میشوم. یواش وضو میگیرم تا خواب از سرم نپرد. من هم بلند بلند "الله اکبر" میگویم. "و برکـاتُة"، در این ساعت، صدای من آخرین صداییست که گم میشود. و من دوباره به زیر پتو میخزم. خورشید هنوز خواب است.
این سوال هر روز و هر شب من است :چرا فکر می کردم روزگار همیشه بر وفق مرادم خواهد بود؟چرا گریه مداوم ابرها را ندیدم؟ چرا بغض تب آلود شبهای بی ستاره را نفهمیدم؟ چرا فکرمیکردم باغ همیشه سبز خواهد بود؟چرا فکر می کردم هیچ برگی از شاخه نخواهد ای چرا روزی که می توانستم برایت از ناگفته هایم بگویم نگفتم؟ چرا برای دلتنگیهایت بهانه آوردم؟ چرا به عبث منتظر معجزه ماندم........! معصومیت کلامت مقصر بود این سوال هر روز هر شب من است: چرا بهار منتظر من نماند تا سبز شوم؟چرا گلهای باغچه بدون من به شکوفه نشستند!؟ چرا دفتر خاطراتم همیشه از عشق تهی مانده؟چرا خدا صدایم را نشنید؟! سوال هر روز و هر شب من این است: چرا هر شامگاه مثل شمعها به یاد تو و غم تو سراپا اشک می شوم اما صبح که آفتاب پنجره اتاقم را باز می کند همه چیز را از یاد برده و دوبارهمثل دیروز تو را آنگونه که می خواهم جستجو می کنم؟! تو چه میدانی این دل بی قرارم چه زجری می کشد؟! آگر آنرا بشکافی زنگار غم را بر جدار دهلیزهایش می بینی! تو چه میدانی که این چشمانم چه پیوند دیرینه ای با اشک دارند.........!! تو خوب می دانی که روزگار چقدر کوتاه است و چراغهای خوشبختی دیری نمی پاید و همیشه نمی توان شانه به شانه دوست در باران قدم زد.....همیشه نمی توان دست دوست را گرفت و به تماشای قله هایی برد که در دو قدمی خدا ایستاده اند........... تو نمی دانی که ممکن است ناگهان در میانه راه گردبادی عظیم همه چیز را درهم بپیچد و اثری از حرفهای قشنگ و خاطره انگیز نماند.......... نه! تو اینها را نمی دانی..........اگر می دانستی قلب مهربان و صادقت را به میهمانی این قلب خسته دعوت نمی کردی .......
شاید اگر قرن بیست و یک نبود، شاید اگر عصر ارتباطات نبود، شاید اگر ماه، به ننگ بشریت، آلوده نمیشد، شاید اگر گراهام بل زاده نمیشد، شاید اگر تلفن اختراع نمیشود، شاید اگر موبایل خان بالا قره زاغی به دنیا نمیآمد، شاید اگر بدعتی بنام پیامک، آفریده نمیشد، میشد دید کسانی را که دوست داری... ناشناس گفت: دوست تو کسی است که دستت را بگیرد ولی قلبت را احساس کند!.مسیجی زدیم به یک دوست:
"پنهانترین سنگ سایهاش را به پایم ریخت، و اینک در خمیدگی فروتنی به پای تو ماندهام. خم شو شاخ? نزدیک..." شاید آدم ...ی بود.پیامی آمد از یک دوست: "آدمک آخر دنیاست بخند / آدمک، مرگ همین جاست بخند / دست خطی که تو را عاشق کرد / شوخی کاغذی ماست بخند / آدمک خر نشوی گریه کنی! / کل دنیا سراب است بخند..." بررسی کنیم:
مرگ همین جاست: تو بگو زندگی کجاست؟! پس موافقی... خر نشوی گریه کنی: آن که میگرید خر است!!! کل دنیا سراب است بخند...: برداشت آزاد بعهد? (خودت) دوستی که دوستش دارم و چند ماهیست که دیده به رخسارش وصل نشده، از هشتصد کیلومتر دورتر، این چنین میفرستد:"ای دوست، این روزها با هرکه دوست میشوم، احساس میکنم آنقدر باهم دوست بودهایم، که دیگر وقت خیانت است..." آخرش هم نوشته: "ن.رحیمی" یعنی از نصرت رحیمیست... پیروز و موفق باشد همیشه و همه جا... دوستی گفت: "دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام این گل سرخ من است. دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق، که بری خانه ی دشمن که فشانی بر دوست..." که برم خان? دشمن که فشانم بر دوست... - البته این شعر رو توی یکی از وبلاگ ها دیده بودم-
(...) علیه الرحمة میفرماید: شب که میرسد از کنارهها / گریه میکنم با پیامک ها / ای لهیب غم، آتشم مزن / خرمنم مسوز از شرارههــا* این بود آنچه عاقل? ناقل? دوپا، فرزند آدم که اگر آدم بود بهشت به یک جو نمیهشت، میخواست؟؟؟و همان (...) علیه الرحمة، در ادام? بیاناتش میگوید: ما ز اسب و اصل افتادهایم / ما پیادهایم ای سوارهها...
وبلاگ دوران زندگی بروز شد..............
داشتن دو دست و یک دهان و دو چشم انتخاب تو نبوده است والدین تو نیز نقشی در طرح پیکر تو نداشته اندولی اگر نیک بنگری.همه چیز جفت افریده شده است نخست چشمها منخرین بینی گوشهادست چپ و دست راست نیمکره چپ و نیمکره راست مغز و پاها بطن راست وچپ در قلب اما درست در مرکز صورت شما عضوی قرار دارد که منفرد وتنهاست: دهان وزبان از این یگانگی می توان به پیام خاصی رسید:باید دوبار دید تا یک بار سخن گفت باید دوبار اندیشید و دوبار شنید تا یکبار دهان گشود باید دوبار کار کرد تا یکبار حرف زد باید دوبار نفس کشید تا یکبار سخن گفت با این همه ما همه بردگانیم و زبان ارباب او هرگز آرام نمی گیرد. به ندرت می اندیشیم پیش از انکه دهان باز کنیم . ما حتی در خواب نیز همچنان حرف میزنیم.
وبلاگ دوران زندگی بروز شد..............
یه عمر باسکوتم جواب همرو میدم خدایا همه ی دنیا برام تاریک بودکه تو با مهربونیت کسی رو بهم دادی که تمام دنیارو برام روشن کرد...شد تک ستاره ی قلبم...اما خدایا این زمونه باز داره عذابم میده خدایا داره عشقمو ازم میگیره خدایا دارم داغون میشم من که جز تو کسی رو ندارم فقط تنها امیدم تویی.خدایا نذار تنها بمونم...نذار تو اون سکوت لعنتی فرو برم خدایا...خدایا امید زندگیمو ازم نگیر خدایا میدونی که بی اون هیچی نیستم خدایا این بغض لعنتی داره خفم میکنه...خدایا امشب همه ی درا به روم بستس نمی خوای در خونتو به روم باز کنی؟باز کن ... خسته شدم خسته شدم به خدا خسته شدم خدایا التماست کردم که اونو ازم نگیری اما این دنیا داره دیوونم میکنه این زمونه منو به بازی گرفته...خدایا کمکم کن خدایا اگه کمکم نکنی میام پیش خودت تا ازت بپرسم چرا سرنوشت من اینجوری بود؟به کدوم گناه نکرده تو همچین عذابی گرفتار شدم..میدونی که دوریش بدام عذابه پس کمکم کن.خدایا من تمام امیدم تویی...هنوز به تو به کمک تو امید دارم نا امیدم نکن ... حالا دیگه تنها امیدم خداس