شاید اگر قرن بیست و یک نبود، شاید اگر عصر ارتباطات نبود، شاید اگر ماه، به ننگ بشریت، آلوده نمیشد، شاید اگر گراهام بل زاده نمیشد، شاید اگر تلفن اختراع نمیشود، شاید اگر موبایل خان بالا قره زاغی به دنیا نمیآمد، شاید اگر بدعتی بنام پیامک، آفریده نمیشد، میشد دید کسانی را که دوست داری... ناشناس گفت: دوست تو کسی است که دستت را بگیرد ولی قلبت را احساس کند!.مسیجی زدیم به یک دوست:
"پنهانترین سنگ سایهاش را به پایم ریخت، و اینک در خمیدگی فروتنی به پای تو ماندهام. خم شو شاخ? نزدیک..." شاید آدم ...ی بود.پیامی آمد از یک دوست: "آدمک آخر دنیاست بخند / آدمک، مرگ همین جاست بخند / دست خطی که تو را عاشق کرد / شوخی کاغذی ماست بخند / آدمک خر نشوی گریه کنی! / کل دنیا سراب است بخند..." بررسی کنیم:
مرگ همین جاست: تو بگو زندگی کجاست؟! پس موافقی... خر نشوی گریه کنی: آن که میگرید خر است!!! کل دنیا سراب است بخند...: برداشت آزاد بعهد? (خودت) دوستی که دوستش دارم و چند ماهیست که دیده به رخسارش وصل نشده، از هشتصد کیلومتر دورتر، این چنین میفرستد:"ای دوست، این روزها با هرکه دوست میشوم، احساس میکنم آنقدر باهم دوست بودهایم، که دیگر وقت خیانت است..." آخرش هم نوشته: "ن.رحیمی" یعنی از نصرت رحیمیست... پیروز و موفق باشد همیشه و همه جا... دوستی گفت: "دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام این گل سرخ من است. دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق، که بری خانه ی دشمن که فشانی بر دوست..." که برم خان? دشمن که فشانم بر دوست... - البته این شعر رو توی یکی از وبلاگ ها دیده بودم-
(...) علیه الرحمة میفرماید: شب که میرسد از کنارهها / گریه میکنم با پیامک ها / ای لهیب غم، آتشم مزن / خرمنم مسوز از شرارههــا* این بود آنچه عاقل? ناقل? دوپا، فرزند آدم که اگر آدم بود بهشت به یک جو نمیهشت، میخواست؟؟؟و همان (...) علیه الرحمة، در ادام? بیاناتش میگوید: ما ز اسب و اصل افتادهایم / ما پیادهایم ای سوارهها...