گریه میکنیم،اشک میریزیم و فریاد میزنیم برای آسمان سیاه شب،
برای خون وحشی رگ ها،برای شیههی اسب سیاه تنها،برای
نفرین کبوتربرای سرنوشت برف برای تنهایی برای زیستنی از
آینده و مرگی به زیباییدیروزها برای راز گل سرخ برای سرایبی
کسی برای مستی سر مستها برای درد خوش مرد... تو ای
هم صحبت من، کِی خواهی دیدمرا؟شاید زندگی سیاه است
و تلخ، افسوس، افسوس که جان با اینسخت قهوه برده دست
در دست، باشد که روزی جان، ببرّد دست ازاین دست که آن
روز، روز رستن و پیوستن به جان است...چه عیبیداره کسی
قهوه رو توی لیوان بخوره؟ چه عیبی داره کسی قهوه رو
توی یه لیوان شیشهای بخوره؟؟؟خدایا عطا فرما به ما آنچه
که آرزویشرا داریم و قرار دهصلاحمان را در آنچه که دوستش
میداریم که دوستداشتن موهبتیست از تو و لایق تو و نیک
بندگانی که میپرورانی تا دوست داشتنی باشند. در کشاکش
دهر تو سنگ آسیاب باش....