سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
در قلمرو سکوت
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من....ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 23
کل بازدید : 191521
کل یادداشتها ها : 79
خبر مایه

موسیقی


کودکی رفته است

بیا ببین این جا ، درون آسمان

ابرهای تیرگی رفتند آفتاب آمده است

رنگ رنگ و با صلابت ، این کمان چند رنگ

باز گویی کودکی هستم در پی پروانه ها

این رودخانه لنگه کفشم را در آغوشش گرفت

بر تا انتهای مهربانی ها من دگر خسته ام

شاپرک رفته است من دلم از خاک یأس انباشته است

کودکی بودم پر هیاهو شادی ام از کودکی بود

شورم از انگاره ها وقت خوابم آمده است

اما صدا این نوای دلنشینِ های های گریه است

گریه؟! چرا؟ من نمی دانم من فقط می دانم

کودکی ، مرده است و دیگر هیچ زنی مادر نخواهد بود

این جا دیگر هیچ کس بچه نیست

و همه در پی یک رویایند  شاید ، شاید

که اگر شاید را هم از آن ها بستانی دیگر

زندگی شان بی واژه است  بی احساس

 بی فردا و بی خواهش آدمی آز است

انسان نفس است و نفس همواره خواهنده است

من همیشه فکر می کردم که یک شبنم بخواهم

حال شبنم این جاست شبنم من زیباست

با لباسی توری چشم هایی آبی

با کلاهی از حصیر و لاخه های موهای طلایی یا بلوند

لب هایی سرخ و کوچک  دختر من ، کودک من

کاش اینجا بود و می دید او تنها نیست

این دنیا پر است دنیای آدم ها

پر است از این عروسک ها هر کدام یک رنگ

با یک روی و یک دیده هر کدام را خواستی

پول هایت را بشمار شبنم من کاشکی زیبا نبود

دختر من کاشکی تنها نبود آفتاب سرد دیدگانش

باز هم آبی  و پوست لاکی تنش

گرم چون رویا بود من هنوزم هستم

اما او  دختر من رفته است و همراهش کودکی ام را برده است

بی نشان و یادگاری یا حتی

سنگ قبری

تا که بنشینم و بر سرش با یاد او

چادر گلدار خود را برسرم بگذارم و

هایهای گریه ام را در فراغش سر دهم

و نفس همواره خواهنده است

من همیشه فکر می کردم که یک شبنم بخواهم

اما حالا  در آغوش شبنم ، مرگ می خواهم

وقت خوابم آمده است اما صدا

این نوای دلنشین های های گریه است

گریه؟! چرا؟  من نمی دانم من فقط می دانم

کودکی ، رفته است.

 

*********************************


+ سلام ما بعد از مدتی بروز شدیم






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ